-
یکشنبه 1392/07/07
-
9:55
-
447 بازدید
"به مناسبت هفته دفاع مقدس"
یک بار به همراه فرمانده عزیز و مهربانم بنام پاسداراحمد الله یاری بچه بویری که خود مسئولیت تعاون ناوتیپ امیرالمومنین(ع) بوشهر را بر عهده داشت همراه هم با موتوراکسل 250قرمزرنگ پرشی به سمت جاده ای که به خط اومولقصر منتهی میشد جهت بازدید رفته بودیم آمار شهداء ،زخمی ها ،اسیرها از خط و پدها را بگیریم.
آمارها را گرفتیم و به سمت بند فاو برگشتیم. بندر فاو یک بندر استراژیک برای عراق و صدام بحساب می آمد.
و در اختیار نیروهای جان برکف ایرانی بود. در ورودی آنجا یک ایستگاه صلواتی بود که خیلی از رزمندگان هم از ورود به بندر فاو و هم از خروج به بندر فاو در این مکان اتراق نموده و مقداری شربت ، آبمیوه و بسکویت موزی تقسیم میشد که همه رزمندگان میل میکردند.و صلوات میفرستادند.
در همین گیردار که میگ های 21 سخو عراق جهت بمباران منطقه وارد حریم بندر فاو شدند 4 الی 5 تا بودند که شروع به بمب باران کردند و خیلی از بچه های رزمنده نظاره گر صحنه بودند و خیلی ها بخاطر جان خود به پناگاهی امن استتار می شدند.
که آن روز توسط هواپیماهای جنگی این مسجد قشگ بندر فاو را مورد حملات هوایی قرار گرفت.
درحال که تعداد زیادی از رزمندهگان در این مسجد در حال نماز و عبادت بودند. این مسجد دقیقآ در وسط نخلستان قرار گرفته بود.
خیلی از دوستان ما در آن روز شهید و مجروح شدند. همچنین رزمنده های زیادی هم در کنار ایستگاه صلواتی شهید و زخمی شدند.
در ضمن این خاطره خیلی برایم ناراحت کننده بود و هیچ وقت از ذهنم خارج نمیشود. و هر وقت رو به دیار خوزستان می آورم و در کنار اروند خروشان پا میگذارم و دقیقآ روبروی بندر فاو که قرار میگیرم فقط این صحنه برایم مجسم میشود.
و مجسم میشود و مرا با خود به خاطرات آن زمان میبرد. یاد فرماندههان عزیزم بخیر باد و انشاالله که در قید حیاط هستند.
خداوندا حافظ و نگهدارشان باش . یاد همه رزمنده گان هشت سال دفاع مقدس باشد. یاد همه شهداء و اسرا به خیر باشد انشاالله.
خاطره رزمنده کوچک – علیرضا استواریان
برچسبها: خاطره ای از آقای علی استوار در زمان جبهه و جنگ, رزمندگان روستای نظرآقا در جنگ, عکس های قدیمی, عکس های روستای نظرآقا, هفته دفاع مقدس, علی رزمجو, خاطرات, نظرآقا سلام, دفاع مقدس در نظرآقا,