-
یکشنبه 1392/05/06
-
13:12
-
409 بازدید
ساعت 3 شب بود كه صداي تلفن , پسري را از خواب بيدار كرد... پشت خط مادرش پیرش بود..... پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟؟؟؟؟؟ مادر گفت: 25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي..... ببخش ، فقط خواستم بگويم تولدت مبارك پسرم..... پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد..... صبح به سراغ مادرش رفت..... وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت..... ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود
قدر مادران عزیزمان را بدانیم ...
***
برچسبها: داستان های روستای نظرآقا, خاطرات روستای نظرآقا, قدر مادران را بدانیم, روستای نظرآقا, مرکز دهستان زیراه, داستان, نظرآقا سلام, علی رزمجو, ali razmjoo, روستا, وبلاگ نظرآقا, وبسایت های منطقه سعدآباد, www.nazaragha-salam.ir,