-
یکشنبه 1391/07/02
-
2:23
-
1415 بازدید
سال را به شوق توقف در ماهی می گذرانند که محرم است.مردم دیار من شنیده اند که : بار بگشایید اینجا کربلاست.
آن روز،عباس ابن علی به اطاعت از امر مولا و امام خویش حسین ابن علی در جلوی کاروان مدینه ندا داد:
بار بگشایید اینجا کربلاستو زینب آن لحظه بود که از عمقه جان سوخت. آن روز محرم بود_امروز محرم می رسد_
آن روز ندا داد بار بگشایید اینجا کربلاست...امروز_ اینجا ... نظراقا این پهنه ی سراسر پوشیده از نخلهای سر به
فلک کشیده جنوب ایران _نظرآقا_از آن روز تا امروز همچنان طنین اسمانیابوالفضل العباس(ع)در هوای این دیار شنیده میشود.
این طنین بی همتای عاشورایی بود که سالها_قرنها و چند صد سالها گذشت و همچنان شور وشوق عاشورایی درآستانه
محرم جاری و ساری است.آن روز_امروز_آنجا ،اینجا_کربلا_نظراقاچه سری است در دیار من؟
چه رازی است نهفته در قلبهای عاشق زن و مرد دیار من اینهمه شور، اینهمه شیدایی، اینهمه شوق،
اینهمه انتظار محرم را کشیدنمحرم_محرم_محرم...ای محرم تو میدانی چه سری نهفته است در دیار من ؟
چرا اینجا همه عاشقند؟محرم،تو خوب میبینی شور تقسیم کردن را؟
خوب میشنوی ذکر یا حسین پیر غلام دیار من عامو حاج محمد را هوا گرگ و میش_نمیدانم غروب است یا صبحگاه_اما میدانم ذکر حسیناااا
عامو حاج محمد بیانگر غروب است_چرا که هنوز عده ای را می بینم که از مسجد ولات به سمت روضه میروند-
و موتور سیکلتی را که با چراغ نیم سوزش پیر غلام دیار من را پشت ترکش سوار کرده و در کوچه های دیار من نظر اقا _
در مقابل منزل اکبر رمضون توقف می کندو باز ذکر یا حسینا بلند میشود_سهراب شهریاری با ان تسبیح دانه درشت و خوش رنگش _
حاج محمد حسین مراد با ان صدای خِرخِر دمپای پلاستیکی اش_ و سید عبدی با ان کلاه سبزش که همیشه در جیب بغل شلوار چهار جیی اش
یه پلاستیک تخمک و نقل و شیرانی داشتِ به سمت محل ذکر یا حسینا می روند.ساعت 9 شب منزل میش اکبر رمضونروضه ی عامو حاج محمدمحرم_
همچنان از راز دیار من بگواز صدای بر همه اشنای اَره ی تخته بُرِ خالو مصطفی که ساعته 4 بعد ازظهر پسین پاییزی با عینک زلال و مداد تازه نوک تراشیده اش
آخرین چهار پایه را نصب می کند و از پشت سیم دریل برقی که به دیوار نجاری اش میخ شده_نسخه ای قدیمی و لوله شده"نسخه شبیه حضرت زینب مجلس عاشورا"
نوشته شده توسط محمد باقر کرمی در سال 1342خدا رحمتت کند محمد باقر کرمی_که هر چه نسخه می بینم و دیدم همه به قلم زیبا ی شماست.خالو مصطفی یا همان آخوند مصطفی _
نسخه ی شبیه حضرت زینب را مرور میکند که صدای موتور سی جی مدل 60 حسن دوزنده به گوش میرسد _ ودر کنار خالو مصطفی شروع می کند به همخوانی_
خالو مصطفی می خواند و حسن دوزنده گوش می دهد_وتمام_ان روز روزگار آنجا کربلا بود و این روز روزگار: اینجا نظراقا_همه عاشقند.ادامه دارد...