-
جمعه 1393/07/25
-
19:57
-
307 بازدید
ننه ام خدا بیامرز که گنجینه متل بود و مثل و سخت پای بند به سنت و رسوم . خوش یمنی و بد قدمی افراد ، روزها و ماه ها در قاموس ذهنی او جایگاهی بس شگرف داشت به گونه ای که شنبه ها اصلاً مسافرت نمی کرد ، عیادت مریض نمی رفت و زیارت اهل قبور و فاتحه قدغن بود . فارغ از روزها ، هفته ها و ماه ها که سعد و نحس هر یک ، در جدولی مندلیف مانند مرتسم بود و طبقه بندی و به دور از هر گونه تغییر . شومی و نحوست افراد جز لا ینفک زندگی روزمره اش بود .
بیچاره پیرزن شرور و زبان باز همسایه هر وقت ازکوچه رد می شد و به پست ننه می خورد و سلام علیکی می کرد . تمام برنامه ریزی های ننه از جارو و شستن ظروف گرفته تا دید و بازدید و مسافرت به شهر ناخود آگاه تعطیل می شد درست مانند روز قتل .
این روزها که به هر دری می زنم می بینم بسته است . احساس می کنم تقویم ننه پر بی راه نبوده . آخر چه جور می شود یک باره ورق بر گردد . کامپیوتر هنگ کند ، موتور روشن نشود ، مه شکن ماشین بشکند . همه ی آدم هایی که حداقل در ظاهر تو را قبول داشته اند ؛ در مقابل خواسته های ناچیزت " نه " و" نمی شود " سر دهند . چه سر پنهانی است که فقط و فقط در یک روز ؛ حکم تخلیه خانه ، مهر عدم موافقت بر جبین تقاضای ناچیزت در میان آن همه در خواست.
پاس دادن وامت به فردا برای یک عنوان نامه ی ضمانت . به تعویق افتادن جوابیه نامه ات به دلیل جلسه ی رییس و معاونین ، عدم اعمال حکم جدید و اضافه شدن یک مورد متفرقه به کسورات حقوقت و ... برسرت خراب شود . بماند چیزهای دیگر که ذکرش ملال افزاست و روح شکن .
هر چند معتقدم خدا دری را ببندد از حکمت . درهای دیگر را خواهد گشود اما این روزها عجیب به تقویم ننه دل بسته شده ام چون هر کسی از راه می رسد با من کار دارد و بی شک کارش یک پله مرا به بدبختی کامل نزدیک ترمی کند . نمی توانم این شومی و نحوست را به گردن دی ... پیرزن حراف و فضول همسایه بیندازم چون بیچاره سال هاست که مرده است .
خدا عاقبت ما را به خیرکند .
برچسبها: اصغر علیخانی, درها یک به یک بسته می شود بر تو, داستان نظرآقا سلام, پایگاه اطلاع رسانی روستای نظرآقا, علی رزمجو, وقتی همه ی درها یک به یک بسته می شود بر تو (اصغر علیخانی), www.nazaragha-salam.ir,