-
سه شنبه 1391/12/22
-
10:10
-
715 بازدید
پسین چهارشنبه , ماه خوش اسفند خیلی سال پیش... شور و شوق بین بچه های شیفت عصر زیاد بود . بچه های کلاس چهارم زنگ آخر را با فتح الله بنافی داشتند . کرم باقرزاده معلم پرورشی در قالب ارشادات همیشگی ( که بد جوری تکراری شده بود ) سر کلاس اومد و کلی حرف زد . هادی دوزنده ( خضوعی کنونی ) در همان 15 سال پیش هم عادت داشت به کل کل های توخالی و کلی با آقای باقرزاده بحث های الکی می کرد. ( هر چند با آقای باقرزاده دوست بود)
فرداش توی مدرسه یک کارتن بزرگ رو سینه اش بود و داد می زد : بچه ها قراره جیره ی دو هفته ( پونزده روز تعطیلی ) را بهتون بدم ، بشینین سر جاتون و کسی اشخال شو پاش نریزا . باز هم هادی دوزنده رفت کمک . جیره همان کیک پم پم بود از شرکت خرمدره . هادی دوزنده هم واژه ی خرمدره را مسخره می کرد که خرم در رفت . به یمن تعطیلات نوروزی که در پیش بود انرژی و نشاط خوبی بین بچه ها بود و به هیچ هیچ می خندیدیم. ... همه می خندیدند . می گفتند و می گفتند.
هر کس یه برنامه ای ریخته بود برای نوروزش . مهرداد زارعی می گفت قراره تو زمین آرامگاه کمک بوام دمیت بکالیم . / هادی دوزنده می گفت قراره بلم بکشیم بالا و جاشه درست کنیم . / اسماعیل آرخوار می گفت قراره چهارده معصوم بریم . / خداکرم غلامیان هم می گفت قراره برن بی بی حکیمه . / شهرام حسن زاده می گفت قراره با عامو محمود بریم آغا میرهداف ... گفته ها زیاد بود . کرم باقرزاده و فتح الله بنافی دفترچه های نوروزی را به کلاس آوردن و شروع کردن به تقسیم کردن. برای اولین بار بود چشممان به چنین دفتر چه هایی می خورد . همه با تعجب نگاه می کردیم . هادی دوزنده هم شروع کرد به مسخره کردن عکساش. یک دفتر چه ی نوروزی خیلی ساده و معمولی . اما دیدنش لذت خاصی داشت . عده ای از بچه ها می گفتند : آخ جووووون دیه نمیخوا رو درسل بنویسیم . همینه پر می کنیم میدیم تحویل.
توضیحات داده شد . و اتمام حجت آقای باقرزاده هم تمام شد ، داد می زد و می گفت : این دفترچه ها پیل بهاش رفته ، نرین بریزینش جلو میش و بزتونا ، مث بچی آدم بشینین حلش کنین . به پشت کتف هادی خضوعی می زد می گفت : هادو ... باید دقیق پرشون بکنیا ... قشنگ بشین دونه دونه حل کن تا درسلت یادت نره ها
گفتن همانا و حل نکردن همانا ( آخه هادی دوزنده مال دفترچه ی نوروزی حل کردن بید )
خلاصه اینکه :
زنگ آخر زده شد . هورا کنان بچه ها رفتند بیرون از کلاس . هر دانش آموز چندین کیک پم پم تو بغلش ، یه دفترچه ی بزرگ و کیف مدرسه . هادی دوزنده اولین نفر از کلاس فرار کرد و رفت به سمت خونه . مدرسه خالی شد . و پونزده روز تعطیلی شروع شد . اردوها شروع شد . مینی بوس مرتضی دهقان مرتب تو ولات رد می شد و گروه گروه می رفتند مسافرت . شاهزاده ابراهیم هم قنطرات خونه ی معلی حیدر و محمود بود . مرتب با وانت قاسم کرم قاسم می رفتند . در بین تعطیلات هر از چند گاهی بچه ها را می دیدیم و می گفتیم از دفتر چه ها و حل کردنشان .
اردوها تمام شد . تعطیلات تمام شد و روز از نو روزی از نو . صبح سیاه شنبه رسید . تمام شوق و ذوق پسین چهارشنبه رسید به صبح سرد و منجمد 16 فروردین . همه عبوس و کوفته وارد کلاسا شدند . نوبت ، نوبت چک کردن دفتر چه ها بود .
علیکرم کشفی و فتح الله بنافی دفتر چه ها را چک می کردند که کیا حل کردند و کیا حل نکردند . کرم باقرزاده هم بالاخره اومد کمک . دفتر چه ها را دونه دونه چک کردند . تا رسید به نوبت هادی دوزنده ./
کرم باقرزاده : هادو .... کو دفترچت ؟؟؟ هادی دوزنده هم دفترچه ی نو و دست نخورده را از زیر نیمکت در آورد و گذاشت رو میز /
چیشل کرم باقرزاده سفید شد . با کف دستش محکم زد پشت کتف هادی . و داد زد : هادووووو .... دفترچه ی حل کرده ات کو ؟ سیچه حلش نکردیه ؟ سیچه مث روز اولشه ؟
هادی با پرت پرت گفت : آوی باقرزاده ، مو دفترچه ام تو مدرسه ول کرده بیدم ./ بعدش هم که 15 روز تعطیل بید تااااا الان که اومدم ، دیدم تو نیمکت نهاده .... !
هادی دوزنده اون روز آخرین روز مدرسه اش بود . رفت که رفت که رفت .
امیدواریم که از این مطلب زیبا و طنز خوشتون اومده باشه و شما را به یاد ایام قدیم و مدرسه برده باشه
و امیدواریم که این مطلب کسانی را ناراحت نکند
مطلب از : شاکر شکِِبا
برچسبها: نظرآقا, عکس, تعطیلی, اردو, روستای نظرآقا, نظرآقا سلام, شاکرشکیبا, روستا, مدرسه نظرآقا, عید نوروز, دفترچه نوروزی, چهارده معصوم, www.nazaragha-salam.ir,