-
دوشنبه 1392/04/03
-
14:03
-
375 بازدید
نوشته از : شاکر شکیبا نیمه ی برات
با من بیا به دیروزهای دیر برویم ، به آن روزهای دور ، با من بیا ورق ورق روزهای دیروز را امروز مرور کنیم و به روزهای برسیم که مهر رنگ دیگر داشت و صفا طعم دیگر . با من بیا بوی خوش آرد بو داده ی رنگینگ را خونه به خونه مرور کنیم تا به خونه ی گازی با صفایی برسیم که سه چهار تِوزه ی رنگبندی شده، آماده ی بشقاب های رومی و مسی پشای دی کل داراب است .
خرمن جای زمین لَهَل (سمت چارده معصوم) پسین تیفونی وخشک ، که جون میده برا اُوسه کردن خرمن خورد شده ، هر چند نفری دور کوپ غله ای را گرفته اند و با اُوسه کُلورهایی را که خرمن کوب مالک اورا خورد کرده در هوا پِشک میدن و دونه های غله ی چاق و طلایی در باد می رقصند و از اُوسه می اُفتند و در گوشه ای جمع می شوند ...
موری های غله بَرو را دونه دونه زیر نظر دارم که با چه تقلایی در صدد غله دزدیدن هستند ... اما کفش خشک و غرق گل علی حسین زیر علی چنان چال موری ها را درهم می کوبد که اصن انگار نه انگار موری وجود داشته . گاه گاهی داراب میش محقلی هم درنگه هایی می کند و شروه و قرآن سی کناریاش می خونه ... حس همکاری بسیار خوبی بین همه جاری است . حسن رئیس عبدالله کار بلد تر از همه است اونم بخاطر تجربه ی چند ده ساله ی غله کاشتن و به همه ی دوستاش راهنمایی میده .
اَفتو رفته رفته به سمت دومن رفت تا پشت تُل دیه مخفی شد ( خدا بگم چکار امرالله بیژنی نکنه که تُل دیه را نابود کرد ) قمقمه های گونی مینی پیچ دیگه آبی ندارند . و وقت وقت رفتن است . میش حاجی دور غله ها را جمع می کند و در یک گونی ده کلیویی چند کاسه ی گت غله می ریزد . ذهن جستجو گر من وادارم کرد از حاجی بپرسم قضیه ی این غله بردن چنن ؟ میش حاجی در یک جمله ی کوتاه سی مو گفت : فردا نیمه ی براتن ، بوام بعضه بواتن
منم گیج و منگ از این جواب ، پرسشهای دیگرم شروع شد که اصن نیمه ی برات چنن ؟ توضیحات شروع شد ... از ده پونزده نفری که خرمن جا مشغول کار بودن هر کی سی خوش یه توضیحی میداد . هر چند نفهمیدم نیمه ی برات چنن ولی خودم را زدم به فهمیدن . آخه الان که فکرش می کنم اونا خودشون هم خیلی خبر نداشتن دنیا دس کیه . فقط در حدی که فردا نیمه ی براتن و باید با غله ی تازه ، آرد آسیو کنند و بو بدن و رنگینک گرمه بسازن .
از خرمن جا همه جدا شدیم؛ غارغور موتورها شروع شد، موتور سی بی سید اسد ، 110 علی میش حاجی ، پرشی باقر غلامرضای شیخ و یاماهای سرخ 125 داراب میش محقلی که تمام لَهَل را یه بونگ کرده بود ، به سمت ولات رفتیم.
شب نیمه ی برات هم بساط خشی تو ولات بید . نه اینکه فرداش قرار بود اوضی رنگینک و شیر برنج راه بیوفته ، گونی های متعددی می دیدم که خونه ی زن سید ، برا آسک می رفتند و برنج آسک می کردن و یه عده هم گندم تازه می بردن پیش مَدار ( آسیاب ) قاسم کرم قاسم ، آرد کنن. خلاصه جوش و خروش خشی بود شو نیمه ی برات .
صبح نیمه ی برات ولات 180 درجه تغییر وضعیت می داد . به واسطه ی تجربه ی گذشته چند سال قبل ، همه منتظر بودن کی صدای درب حیاطشون میاد . معمولا هم کسی دم در نمی زد و یالله یالله کنان وارد می شدند . تسکباب تسکباب شیر برنج و حلوای پشت اُوسومی و رنگینک جمع می شد . از هر کوچه ای که رد بشدی معمولا دختران جوون می دیدی که با چادر گل گلی و دمپای پینجه ای یه سینی گتی ری سرشون و سینی هم پُر کاسه ی حلوا ، خونه خونه در می زدن و تعارف می کردن .
توولات می گشتم و تمام سینی ها و تِوزه ها را سرک می کشیدم که چه توشون هست . یه بوی خشی تو ولات پیچیده بود . هر جا ، هر خونه ، هر کیچه پس کیچه ای که سر می زدی یه بوی خاصی می داد . مردم هم اون روز دلشون حسابی خش بید و سر مست از فراوانی برکت شیرینی نیمه ی برات.
مو که هنوز متوجه ی قضیه ی نیمه ی برات نشده بودم ، از سر کنجکاوی از ننم ( خدا بیامرزش) پرس کردم ننه ، رنگینک سی کی تقسیم می کنین ؟ ننه ی مونم دلش خش که میخواد جواب مونه بده ، گفت : سی نیمه ی برات . گفتم خو سیچه همه تقسیم نمی کنند فقط بعضی خونه ها تقسیم می کنند ؟ ننه ی خدا بیامرزی مونم که جواب الدی نداشت بدم و الحمدالله اعصابش همیشه رو هزار بود گفت : تا دو تا چیش تو در بیاد ، وری بره ای دوتا سینی کمک عامت تقسیم کن ایقد نشی اینجو زر بزن .
خلاصه بازم مو نفهمیدم قضیه ی نیمه ی برات چه بود و از ترسی که نفر بعدی کتکم بزنه به دلم موند بفهمم نیمه ی برات فلسفه اش چه بود ؟ به نظر شما چیه قضیه ی نیمه ی برات ؟؟
برچسبها: نیمه ی برات, نیمی براتی, نظرآقا, شاکر شکیبا, نیمه ی برات در نظرآقا, روستای نظرآقا, قدیمی از نظرآقا, حرفهای دلنشین, مرکز دهستان زیراه, نیمه ی شعبان, روستا, شاکرشکیبا,