-
پنجشنبه 1396/02/28
-
16:43
-
525 بازدید
شاپور رزمجو، مردی که نمی تواند بیکار بنشیند.
وقتی می خوان فلز سختی را برای استفاده بیشتر و بهتر انتخاب کنند، معمول است آن فلز را آبدیده می کنند. در دمای بالا داغ می کنند در آب سرد؛ خنک می کنند و ضربات سهمگین چکش و پتک آن فلز را جوری شکل می دهد که برای موقعیتهای مختلفی از آن استفاد می شود.
حال، قصه ی این روزگار جوان مرد ماست.
تلاش را از آن مرد فرا گرفت.
کدام مرد؟
جاوید نام عبدالله رزمجو، مردی که کسی قراری از او ندید.
همیشه بیقرار بود. پرتلاش _ سخت کوش و ساعت به ساعت سختکوشی را صرف می کرد.
هشت سال بیش نداشت که متوجه فصل تازه زندگی شد.
"فصل کار"
و از پدر به گونه های مختلف کار را فرا گرفت.
"کار" و روحیه کارورزی و کارآفرینی راکه آنچنان قوی و عمیق فرا گرفت که بسان پدر؛ بی قراری هایش را هر روز بیشتر کرد.
پدر قصد سفر ابدی داشت. آنچه باید می آموخت؛ به فرزند ارشدش آموخت. آنچه رسالتش بودانجام داد.
از زراعت و دامداری و نخلداری تا ختم سی جزء قرآن تا ...
فصل دیگر عاشقی ... تعزیه خوانی.
پدر، فصول مختلف را به فرزندش شاپور نشان داد و رفت.
امان از این فصل جدید ...!
" یتیمی"
پدر رفت. و شاپور وارد فصل دگر زندگی اش شد.
"یتیمی و یتیم داری" فصل جدید؛ فصل تلخ و دردآلود.
هفت برادر و خواهر و مادری رنجور و بیمار.
دوباره زندگی، پانزده ساله باشی و سرپرستی و هدایت هفت فرزند و یک مادر.
درسهای پدر امروز (بعد از رفتنش) بکار آمد.
شاپور کار را شروع کرد. افتان و خیزان _ با صد درد و رنج همه امور را بدست گرفت. نگذاشت نخلهای پدر کمر بشکند. نگذاشت باغات پدر بمیرد. کار کرد و روشهای پدرش را به برادرانش یاد داد.
یادگاری های پدر یکی از دیگری آبرومندتر بود. اما چه یادگاری گواراتر از نسخه های تعزیه مجلس علی اکبر(ع) که او روزی شبیه خوانش بود.
پدر از کودکی در گوش شاپور زمزمه می کرد: "اهل حریم حسین نوبت اکبر رسید ...!"
شاپور رهرو پدر شد. مردانه ایستاد و بارهای به زمین مانده تعزیه خوانی را دوباره بر دوش گرفت.
جان دوباره به تعزیه آمد. و حرکتی نو آغاز شد.
روح پدر شاد می شود از اینکه تعزیه های 100 نفری به ده هزار نفر رسید.
شاپور از پای ننشست. هماره اعتلای تعزیه به یادگار مانده پدر را هدف قرار داد. و هر روز بهتر و قوی تر از دیروز.
در رکاب بزرگان گونه های مختلف خدمت را فرا گرفت. پاسداشت بزرگان _ اعیاد اسلامی _ همایش های منطقه ای و استانی و ...
او نمی تواند بیکار بنشیند.
چنان شوق زادگاهش را دارد که بارهای زیادی از جان و جاه گذشت و برای تقویت هویت روستایش تلاش کرد.
حرکتی در روستا شکل نگرفت که یک پای ثابتش شاپور نباشد.
تلاشی صورت نگرفت که یکی از ارکانش شاپور نباشد.
او درد توسعه دارد. درد پیشرفت. درد به اوج بودن. و این دردها او را بی قرار کرده. همان بی قراری هایی که از پدر یاد گرفته. پدر جانش را نثار همین کار و تلاش و بی قراری کرد و شاپور این درس را با خون و پوست خود فرا گرفته که اگر هدف، نیت و عشق الهی و زلال باشد جان فدایی می شود.
او از پدر یاد گرفت برای آبادانی شجاعانه بایستد و فریاد کند درد مردم را. شجاعانه بایستد و حمل کند رنج مردم را.
امروز فصل دیگری آغاز شده.
شاپور مجرب شده. و می بیند که خدمت به مردم روستایش رسالت واقعی اوست و شجاعانه وارد عرصه ای شده که همه از این عرصه خیری ندیده اند.
اما او آنچنان درد چشیده که جانانه و دلیرانه همه گره ها، کمبودها و نواقصات روستایش را فریاد خواهد کرد و از پای نمی نشیند تا مرز جان.
برای اعتلای روستای سراسر مهرش نظرآقا
او: مردی که نمی تواند بیکار بنشیند.
این بزرگترین سند افتخار شاپور رزمجو است.
برچسبها: شاپور رزمجو، مردی که نمی تواند بیکار بنشیند, نظرآقا سلام, انتخابات, شاپور رزمجو, بیوگرافی, زندگینامه, علی رزمجو, رزمجو, کاندید شورا, نامزد شورا, روستا, استان بوشهر, دشتستان, یتیمی, عبدالله ذرزمجو, مرحوم, سایت,