-
شنبه 1395/08/22
-
1:12
-
423 بازدید
یادش بخیر...
خِشَم رفتن
اوسِنَل که مردم با هم خیلی خوب بیدن و دنیا هنوز خَش بی، خِشَم رفتن (مهمانی) کار شو و روز مردم بی.
بله
اوسنل خشم رفتن، روز نشینی و شو نشینی بی.
البته روز نشینی بیشتر مختص زِنل، پیرل و آدمل بیکار بی.
یادش بخیر
هر شو بعد از شوم خردن که همیشه شوم برعکس حالا برنج یا للک بی و خبری از پیتزا و ساندویچ نبی، دیم می گفت امشو هم بریم خِشَم، البته اگر کسی نمیومد بگیرمون.
یادش بخیر شُویی خونه ی یکی می رفتیم، خالو، عامو، هُمساده.
پیاده هم می رفتیم مثل الان نبی که تا دم درِ خونه هم پی ماشین می ریم. اصلاً ماشینی نبی که بخواسی پاش بری. نهایتاً با موتور می رفتیم.
یادم میا مثل الان نبی که با طرف هماهنگ کنی ما داریم میایم خونتون و طرف هم بیوفته تو فِرفضه، راحت می رفتیم اگر بودن که می نشستیم و اگر می رفتیم خونه کسی و طرف خونه نبی، وا می گشتیم خونه مون یا می رفتیم خونه ی یکی دیه. به قول معروف " این نشد، یکی دیه ".
البته معمولاً با گچی، سنگی، رو درِ فده شون به شوخی می نوشتیم :
ما اومدیم شما نبیدین.
خِشَم رفتن سی ما بِچییَل هم یعنی آجیل خَردن.
مو همیشه عاشق آجیل بیدم، هم دُوری آجیلی خومه می خَردم هم آجیلل دیمه. زیادیشم می کردم تو جیبم، میآوردم سی سوام تو مدرسه. مثل الان نبی که بگیم بی کلاسیِ برداشتن آجیل.
اصلاً اوسه خو کلاسی نبی.
یادش بخیر
مثل الان نبی که دزد زیاد شده و مردم از ترس دزد، زیادی احتیاط می کنن و مجبورن حتی اگر بخوان از این خونه به خونه برن در را شش قفله کنن.
وقتی می خواسیم بریم خِشَم، یا در را قفل نمی کردیم،
یا اگرم قفلش بکردیم، کلید را زیر دمپایی دِمِ دَرِ خونه کِر (قایم) می کردیم. سرّی ترین محل کِر کردن کلید هم، همین دمپایی های اضافی دمِ درِ خونه ها بی.
یادش بخیر
واقعاً صفایی داشت اوموقیل
کینه ای نبی.
بغضی نبی.
گرفتاری مردم کمتر بی.
همه ش صفا، دوستی و محبت بی.
خلاصه خیلی خش بی اوموقیل.
راستی تا یادم نرفته اینم بگم
ولاتمون (نظرآقا) هم دو تا خِشَم (محله) بی :
خِشم کانُو
خِشم نُو
یه جایی هم داشتیم به نام خِشَم کانه که با خِشم کانُو فرق داره
که بعداً بیشتر ازشون خواهم گفت.
یاد خِشَم رفتنلمون بخیر.
یادش بخیـــــــــــــــر...
نویسنده: قاسم پاکدل
برچسبها: یادش بخیر ... خِشَم رفتن, خاطرات, قدیمی, علی رزمجو, قاسم پاکدل, روستا, مهمونی, دورهمی, سیاه و سفید,