-
جمعه 1395/03/14
-
3:03
-
893 بازدید
نظرآقا سلام _ (بسم الله الرحمن الرحيم. انالله و انااليه راجعون) روح بلند رهبر کبير انقلاب حضرت امام خميني(ره) به ملکوت اعلا پيوست.
اينها جملاتي بود که در ساعت 7 صبح روز 14 خرداد ماه سال 1368 از زبان گوينده راديو شنيده شد تا به مردم ايران اعلام کند که ديگر امام ندارند.
با شنیدن این خبر تمام مسلمانان جهان غرق در ماتم شدن که پیشوای خود را از دست داده اند.
مردم قدرشناس نظرآقا نیز همچون دیگر مردم ایران، دقایقی بعد از این خبر، وضعیت غم آلودی را در آن لحظه تجربه کردند که شنیدن حرف دل برخی از آنان در این روز خالی از لطف نیست.
لحظه شنیدن خبر رحلت امام خمینی (ره) بر مردم نظرآقا چه گذشت:
کرم دهقان
لحظه رحلت حضرت امام، جوانی 27 ساله بودم. خبر فوت ایشان را مرحوم مادرم به من داد و تا حدود یک هفته آشفته ، پریشان و عصبی بودم و تا روزها در فراق امام عزیز گریه میکردم
.
حاج یدالله ندیمی نیا
در سال 1368 حدود هجده سال سن داشتم. اون روز در حال ساخت و بنایی ساختمان بودیم که آقای محمدیوسف رزمجو این خبر را به ما داد. و ما نیز به پاس احترام به حضرت امام کارمان را تعطیل کردیم
محمدعلی جمالی
در آن سال 21 سال بیشتر سن نداشتم. داخل باغمان در حال کشاورزی بودم که یکی از هم ولایتی ها این خبر را بمن داد و گفت: فهمیدی امام هم به رحمت خدا رفته .... و درون لحظه خیلی خیلی ناراحت شدم و پریشان کارم را تعطیل کردم و به منزل برگشتم. بعد از آن اومدم وسط ولات و به همراه جوانهای آن زمان عزاداری کردیم
حسن دوزنده
زمان رحلت امام خمینی (ره) 38 سال سن داشتم. تو اون سال من در کارخانه آرد برازجان مشغول بکار بودم و از طریق رادیو خبردار شدم. و با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدم و گریه بسیار کردم
باقر عبدالهی
16 سال سن داشتم و دانش آموز بودم. خبر را سر جلسه امتحان شنیدم و خیلی ناراحت شدم که رهبر را از دست دادیم
باقر جمالی
تو اون سال 27 سال بیشتر نداشتم.اون روز رفته بودم باغ و داشتم تانبکوهایم را میبریدم که خبر آوردند که امام به رحمت خدا رفته است و خیلی غمگین شدم که رهبرم را از دست داده ام
کربلایی الله کرم کشفی
من تو اون سال 32 سالم بود. داخل روستا داشتم گشت میزدم که شنیدم امام فوت کرده است. و تنها حرفی که زدم، گفتم خدا بیامورزش
رسول باقرزاده
من یه بچه 9 ساله بودم. در حال بازی کردن بودم که خبر فوت امام را از زبان آقای موسی بادیر شنیدم. هر چند بچه بودم اما این خبر ناراحتم کرد
سید مهدی هاشمی
38 سال سن داشتم و فروشنده شرکت تعاونی روستای نظرآقا بودم. مشغول کار بودم که یکی از بسیجیان بنام آقای ابراهیم نامی این خبر ناگوار را بمن داد. فکر و ناراحتی این خبر مرا غرق در خود کرد
محمدیوسف رزمجو
بنده تو اون سال، 36 سالم بود و اون زمان فرمانده وقت بسیج نظرآقا بودم و بخاطر همین سپاه پاسداران شهرستان دشتستان در ساعت 3 شب موضع رحلت امام خمینی (ره) را به بنده اعلام نمودند و از همان ساعت آماده باش صددرصد اعلام کردند. که بنده نیز آن را به بسیجیان محل ابلاغ کردم. از همان ساعات اولیه خبر فوت امام، حالت روحی من کاملآ عوض شده بود و اصلا گریه ام تموم نمیشد.
احمد صالحی
21 ساله بودم و در منزلم نشسته بودم و خبر ناگوار فوت امام را از پخش رادیو شنیدم که یادمه آقای حیاتی گوینده خبر بود. با شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم. چون امام یه الگوی به تمام معنا بود برای ما
خداخواست بنویی
در زمان رحلت حضرت امام خمینی (ره) نزدیک به 22 سال سن داشتم. در آن روز جهت انجام امور اداری به اداره آموزش و پرورش وشهر رفته بودم. حدودآ چند دقیقه قبل از اخبار سراسری زمزمه هایی مبنی بر رحلت امام از گوشه و کنار اداره شنیده میشد اما ن بطور رسمی. ولی دقایقی بعد إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ که از خبر ساعت هفت پخش شد بنده دیگه مطمئن شدم که بنیانگذار انقلاب به رحمت ایزدی پیوسته است. ارادت ما به حضرت امام کاملا قلبی بود. اگر بحثی بود که امام را از جهتی ناراحت میکرد ما نیز از صمیم قلب دلمون می شکست. تا وقتی که نا امید شدیم از برکت وجود ایشان، خدا میداند اون ساعتی که إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ را شنیدم چنان قلبم آزرده و افسرده شد که دیگه هیچ میلی به ادامه زندگی نداشتم.
محمدعلی دریسی
من 41 سال سن داشتم. خبر وفات امام را در بسیج محل شنیدم. خیلی ناراحت شدم امام هیچ کاری از دستمان بر نمی اومد جز اینکه بگوییم خدا بیامورزت
حسین ستوده
نزدیک به 60 سالم بود. در بازار برازجان در حال خرید بودم که خبر فوت امام خمینی را شنیدم. تو اون لحظه تمام مغازه دارا دکون خود را بستند و رفتند و من نیز با ناراحتی و گریه به خونه برگشتم
مرتضی خمیسی
در زمان فوت امام 51 سال سن داشتم. اون روز توی باغ داشتم کار میکردم. خبر فوت امام را از بلندگوی مسجد شنیدم و همون لحظه دست از کار کشیدم و برگشتم خونه. داخل روستا که شدم دیدم تا همه دارن میرن بسمت مسجد و بسیج. خیلی خیلی ناراحت شدم ازاینکه این گل(امام خمینی) به همین راحتی از دستان رفت
عبدالله صالحی
35 سالم بود و خبر را از مردم شنیدم که از فوت رهبر امتم خیلی ناراحت شدم
رسول نظرآقایی
من 18 سالم بود و خبر وفات امام خمینی را از رادیو شنیدم که خیلی ناراحت و دلگیر شدم
جهانبخش غلامیان
18 ساله بودم و جهت انجام کاری رفته بودم بنیاد شهید برازجان. هنگام ورود، نزدیکی درب بنیاد شهید مردی را دیدم که سرش را روی ماشین گذاشته و زار زار گریه میکند. بطرف او رفتم و علت را جویا شدم که گفتند امام خمینی به رحمت خدا رفته است و اینجا بود که خبر وفات امام را شنیدم. و من نیز همانند همه مردم ایران از فوت بزرگترین شخصیت انقلاب اسلامی ایران ناراحت شدم.
محمدکریم قاسمی
زمان رحلت امام 17 سال سن داشتم. و داخل خونه نشسته بودم که از طریق تلویزیون از این حادثه اطلاع پیدا کردم و از شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شدم چون ما امام رو خیلی دوست داشتیم.
علیرضا شهریاری
28 سالم بود که خبر را از مسجد ولات شنیدم و من نیز همانند تمام مردم بسیار ناراحت و غمگین بودم
عبدالرسول بنافی
30 سال سن داشتم و خبر را از رادیو شنیدم. منتظر خبر سلامتی ایشان بودیم که در کمال تاسف اخبار اون ساعت وفات امام را اعلام نمودند که خیلی غمگین شدم
علی نامی نظرآقا
8 سالم بود و در مدرسه این خبر ناگوار را شنیدم. دقیقا سر زنگ ورزش و همون لحظه مدرسه را تعطیل کردند. چون بچه بودم از لحاظ احساسات تغییر خاصی نکردم. اما ناراحتی و غمگین بودن معلمان مرا نیز افسرده کرده بود
شاکر اورا
16 سال بیشتر سن نداشتم. و به کمک پدرم داشتیم کار بنایی منزل خودمان را انجام میدادیم که خبر بگوش ما رسید که بسیار لحظه ناراحت کننده ای بود که امام خمینی را از دست داده ایم
نادر شکیبا
یه جوون 20 ساله بودم و اون سال در حال گذراندن خدمت مقدس سربازی بودم که در پادگان محل خدمتم خبر فوت امام (ره) را شنیدم که در حال حاضر تصور اون لحظه بسیار برایم سخت و ناراحت کننده است. انگار پدرم را از دست داده بودم
ظهراب شهریاری
سال 68 و در روز وفات امام من 24 سالم بود. و رفته بودم منزل دایی خودم در هر برازجان که خبر فوت حضرت امام را زن دایی بنده بما گفت. که بعد از بازگشت به منزلمون لباس مشکی به تن کردیم
علی رزمجو
10 سالم بود. اون سال در اون بهمراه بچه های کوچه داشتم بازی میکردیم که پدرم گریه کنان از منزل خارج شد بسمت منزل حسن آبشیرینی (همسایه ما ) رفت. ما نیز بازی را تعطیل کردیم و به همراه پدرم رفتیم به اون منزل که دیدیم زن و مرد دارن گریه میکنند. وقتی علت را جویا شدیم گفتند که آقای خمینی به رحمت خدا رفته. محبوبیت حضرت امام در بین مردم به حدی بود که کوچیک و بزرگ برایش گریه میکردند و من نیز خیلی ناراحت شدم.
حاج ایرج نظری
متولد سال 1342 هستم و زمان رحلت امام خمینی (ره) 26 سال سن داشتم. خبر رحلت را در محل کارم که اداره آموزش و پرورش بود شنیدم. ولی وفات امام عزیز در شب اتفاق افتاده بود که اعلام این خبر را بدلیل مسائل سیاسی و امنیتی به صبح موکول کردند. شنیدن این خبر برای بنده و هم سن و سالهای خودم به حدی سخت و گران بود و احساس میکردیم که تمام آرمانهای ما فرو ریخته است و همه چیزمان را از دست داده ایم.
حاج محمد حسین شهریاری
در اون سال 31 سال سن داشتم و همانند بیشتر هم ولایتی هایم خبر فوت امام خمینی را از اهالی شنیدم. فوت امام خیلی تکان دهنده بود و مرا بسیار تکان داد و خیلی خیلی ناراحتم کرد. روحش شاد
محمود بازیار حقیقی
موقع ارتحال امام خمينى جوانى بيست ساله بودم,ساعت شش و نيم روز چهارده خرداد شصت وهشت راديو را روشن کردمتا قران مي خواند ,احساس کردم وضعيت غير طبيعى است تا اينکه ساعت هفت صبح با صداى اقاى حياتى از راديو خبر را با جمله انا لله و انا اليه راجعون شنيدم و باورم نمى شد وان روز برام خيلى سنگين و غم الود بود و فراموش نشدنى است.
برچسبها: نظرآقاس لام, علی رزمجو, مردم نظرآقا, روستا, سال 1368, مرکز دهستان زیراه, عکس, تصاویر,