روستای نظرآقا-نظرآقا سلام

X شاکر شکیبا X داستان های قدیمی نظرآقا X شاکر شکیبا نویسنده و کارگردان X شکیبا X نظرآقا سلام X مرکز دهستان زیراه X داستان خالو محسین X روستا X نظرآقا X علی رزمج

عنوان بنر

نیازمندی ها

تبلیغات 1 تبلیغات 2  3تبلیغات

مطالب پیشنهادی

داستان خالو محسین ...

  • 2:02
  • 369  بازدید

 

به نام خدا

خالو مَحسین  ...   نوشته  : شاکر شکیبا

غروب

مَحسین مُلّا غلوم ، آن پیرمرد وارسته و با ایمانی که همگان به صالح بودنش اذعان داشتند و به یمن تقوای الهی ،  اخلاق نیک و دل زلالی که داشت  عده ی زیادی را مجذوب  خویش کرده بود . وی متولد و ساکن نظرآقا بود و بعد از آنکه سالها از دیار خود  مهاجرت و در روستای درودگاه زندگی می کرد  بنا بر وصیت خویش بعد از فوتشان در زادگاهش ( آرامستان نظرآقا ) دفن شدند . بعلت علاقه ی وافر ، ارادت و انسی که سالها با این پیر قرآن خوان داشتم ، نکاتی را از زندگی ، اخلاق و تقوای نابی  که داشت بیان می کنم  تا در این ماه مبارک رمضان یادی کرده باشیم از این عبد صالح خدا و بیش از پیش از مهر و مرام و اخلاص مردمان اصیل و متقی این دیار بهره مند شویم .

یک :  بچه بودم و فارغ از تکلیف شرعی ، با چشمانم لذت خوش وضو گرفتن خالو محسین را به عینه حس می کردم و این پیر خوش مشرب ، مستحبات وضو را به وجه احسن با رفتار به من نشان می داد .  / رو به قبله می نشست  /  دقیقا به اندازه یک وضو آب در یک لیوان می ریخت / اعمال وضو را به تمام معنا انجام می داد  /  ذکر از زبانش قطع نمی شد ، نه اینکه لقلقه باشد ، نه ! بلکه با جان ذکر می گفت . و چه لذتی می بردم من با ذکر صلواتش در حین بلند شدن از فریضه ی وضو .

دو : شب سردِ زمستانی بود. هوای بیرون مهتابی و درخشان ، آن شب به یمن  حضور خالو محسین، شام ماهی داشتیم ، خالو شامش را  کامل خورد و باز هم درسهای نابی به من نوجوان داد . /  اول سفره سراغ نمک را می گرفت و تا نمک نیاورده بودند شروع نمی کرد . انگشت خوش حالت و پر از پینه ی اشاره اش را در کاسه ی نمکی فرو می کرد و بر زبان می گذاشت . من بعد از آن شب تا الان که 25 سال گذشته ، همچنان نمک را اول غذا فراموش نکرده ام /  با صدای بلند اول غذا بسم الله می گفت /  نرم نرم و با لذت غذا می خورد و  جز بشقاب خودش به هیچ جا نگاه نمی کرد . / در پایان غذا از عمق وجود می گفت : الحمدالله  / بعد از غذا با وجودیکه هوا سرد بود به حیاط رفت و چند دقیقه ای قدم می زد و سفارش می کرد به همه ی خانواده که شبها که غذای سنگین می خورید حتما راه بروید  /  به ماه خیره می شد . ازش پرسیدم خالو ؟! سیچه ایقد سیل ماه می کنی ؟  گفت : خالو ماهِ شب چارده ثواب داره سیلش کنی .  سالها بعد من در مطالعات خودم متوجه شدم نگاه کردن به ماه کامل ، چاکرای دوم انسانها را فعال می کند .

سه : معاش زندگی اش با تلاوت قرآن بود و روزه . بجز روزهای خاصی که روزه گرفتن منع شرعی دارد . بقیه ی ایام روزه می گرفت و غرق تلاوت قرآن می شد . آن روزها متوجه نبودم  این ختمها و روزه گرفتن ها چه معنی دارد . اما می دیدم که زمزمه ی قرآن خوندنش تمامی ندارد . روایتی شنیده بودم که تلاوت قرآن به چشم انسان جلا می دهد و نور چشم را زیاد می کند . و  دیدم که تا سن 80 سالگی بدون حتی استفاده از عینک،  قرآن می خواند و هر روز برق چشمانش بیشتر و عمق نگاهش بیشتر می شد  .

چهارم :  دل شکستن در مرامش نبود . یادم میاد ایام نوجوانی ازش خواستم برام استخاره بگیرد . بهم گفت : خالو نیتت خیره ؟ گفتم ها خالو ، شروع کرد به استخاره گرفتن با تسبیح . و بار اول بد اومد . خالو به من نگفت بد اومده . دوباره صلوات فرستاد و شروع کرد به استخاره ، باز هم بد اومد . دوباره صلواتی فرستاد و استخاره ای دیگر . و این بار خوب آمد . نگاهم کرد و گفت : خالو خیره انشاالله . نیتت خیره . صلوات بده و برو دنبال کارت .   من همان روز می دانستم نیتش از سه بار استخاره گرفتن چیست. او نگران شکستن دل من  بود .

پنج : مادرم همیشه از خالو می خواست براش دعا کند . و تنها مونس دردهای مادرم نیز خالو محسین بود . اگر ساعتها مادرم دردها و مشکلاتش را می گفت خالو با آرامش کامل گوش می داد و در پایان صحبتهایش با یک حکایت  روحیه بخش مسئله ای را مطرح می کرد ، دل مادر را آروم  و فقط به مادرم می گفت :  خالو جون ،  صبر کن بر مشکلات  ، الله مع الصابرین .   

شش :  یک شب مهمان ما بود . تا پاسی از شب دورش حلقه زدیم و برایمان حکایتهای جالبی تعریف کرد و همه مشعوف کلام و بیانش بودیم . همانجا  در کنار ما در بسترش دراز کشید به سقف خیره شده بود .  ما به نیت اینکه خالو خوابیده چراغ را خاموش کردیم  و خوابیدیم . فردای آن روز ساعت 9 صبح دیدم خالو خوابش میاد . گفتم خالو می خوای بخوابی ؟  گفت : نه خالو یه خورده گیجم ولی نمی خوام بخوابم . گفتم چرا ؟ مگه دیشب نخوابیدی ؟ گفت :  خالو من در تاریکی شب  نمی توانم بخوابم . باید لامپی روشن باشد . و اگه همه جا تاریک باشه خواب نمی روم . گفتم چرا بلند نشدی چراغ را روشن کنی ؟  گفت : میخواستم شما بخوابید و ممکن بود روشن شدن لامپ شما را بیدار کند . صورتش را بوسیدم گفتم : خالو  مو دورت بگردم تو تا صبح  بیدار موندی که ما بیدار نشیم از خواب ؟    اشکم در اومد . و بیش از گذشته عاشق اخلاق حسنه و دل مهربونش شدم.

هفت : بعد از اینکه بی بی ( همسر خالو )  از دنیا رفت ، خالو برگشت نظرآقا پیش خواهرش ( ننم ) و همینجا زندگیش را دنبال کرد . به اقوام و بزرگان سفارش کرده بود برایش زن پیدا کنند تا تنها نباشد و  یکی باشه چراغ خونه اش را روشن کنه . از زمانی که خالو اومد نظرآقا من ارتباطم باهاش صمیمی تر و بیشتر شده بود . بعد از اینکه بحث ازدواجش مطرح شده بود ازش پرسیدم خالو ؟ زن سی چنته ؟ تو خو هشتاد سالته ، سیچه میخای  خودتو درگیر زن کنی ؟  خالو مراعات  سن مرا کرد و جوابی معمولی بهم داد که مرد باید زن داشته باشه . مرد بدون زن نمیشه . من کنجکاوتر پرسیدم . خالو تو دیگه عمر خودتو کردی . الان 80 سالته  بچسپ به همین دعا و روزه ات . برا غذا  هم بیا خونه ی ما یا برو خونه ی ننه ( اون وقت ننم زنده بود )  خالو که دید من ول کناش نیستم گفت :  خالو جون  مو از خودم عاجز نیستم و می تونم سی خوم نون و ماسی درست کنم تا از گشنی نمیرم . خیلی هم احتیاجی به زن ندارم  ولی  زن میخوام بگیرم سی محض ایکه ، می ترسم یه وقت نگاهم  به چشم نامحرمی بیوفتد .  موهای بدنم سیخ شد. زبانم قفل شد و سکوت کردم و به خودم نهیب زدم که بله : با قرآن مأنوس بودن یعنی این . با روزه رفیق بودن یعنی این . یعنی در سن 80 سالگی از ترس اینکه نگاهش یه وقت به نامحرم بیوفته راه فرار از زمینه ی گناه را  اختیار می کند .

نثار روحش بخوان فاتحه ای ...



مطالب مرتبط:

1) مديريت، نظراتي که حاوي توهين ، هتاکي ، افترا و مسخره کردن شخص يا گروهي باشد را منتشر نخواهد کرد.
2) نظرات تبليغاتي ( معرفي سايت هاي تبليغاتي ) درخواست تبادل لينک منتشر نخواهد شد
3) لطفا جهت بوجود نيامدن مسائل حقوقي از نوشتن نام مسئولين و شخصيت ها تحت هر شرايطي خودداري نمائيد.
4) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتين (فينگليش) خودداري نماييد.

نظرات برای این مطلب
  • 11 سال پیش - 23:15
    خداوندابه قدر شب های قدربیامرزدشان.اینان انسانهای تکرارنشدنی بودند..........
کد امنیتی رفرش

عنوان باکس

هیئت سیدالشهدا روستای نظرآقا

گالری تصاویر

درباره ما

نظرآقا سلام

سایتی که در پیش روی شما قرار گرفته(نظرآقا سلام) سایت رسمی نظرآقا(مرکز دهستان زیرراه) است این سایت در شهریور ماه 1391 و با هدف خدمت و اطلاع رسانی به مردم شریف مرکز دهستان زیرراه و انعکاس مشکلات نظرآقا به مسئولین بخش، شهرستان و استان طراحی شده است. و برای چنین هدفی همواره در تلاش هستیم تا خدمات سایت را گسترش دهیم. این امر محقق نمیشود، جز با همت بلند و همکاری صمیمانه شما عزیزان. از سروران دلسوز خواهشمندیم تا در رفع نواقص و بالندگی این جریان و حرکت منت گذارده و مدیران این سایت را یاری رسانند.