-
یکشنبه 1394/10/27
-
13:52
-
521 بازدید
یادش بخیر اوموقِیَل یه ولات بود و یه چیپون
بله، یه ولات بود و یه جعفر عیوض. جعفر عیوض انسانی بزرگ، خوشرو و مردمدار بود خیلی با مدارا با مردم و بُزِل مردم برخورد میکرد.
اوموقِیَل مردم صبح زود بزلشون میبردن جا گلّه، جا گله هم جلو مغازه فعلی آقای جواد فیروز بود، یادمه یه گاوندی بید که چن تا بُنه ی مُخ شاوی داخلش بید اونجا جا گله بید ، مردم بُزلِ زیرش جمع میکردن تا جعفر بیا ببرشون صحرا تا پسین، پسین هم بزل تا میومدن تو ولات خوشون ره خونه ی صحاوشونُ بِلَد بیدن و از گله جدا میشدن و میرفتن خونه.
واما ...
و اما اگه یه شو صحاو یه بزی بزش نمیومد خونه، یه راست میرفت سراغ جعفر بدبخت، میگفت جعفر بز ما نومده خونه، سراغشِ نداری؟ حالا جعفر بیچاره که صبح تا پسین تو تِلُ تَنبال دیندی بزل وُ لِک بیده باید بیفته تو ولات و تو صحرا دنبال بز قضّا گشته.
بسم الله
جعفر جلو میفتاد و صحاو بز وُ دینداش، پی مغرو تو ای کیچه وُ او کیچه، جعفر هر چند لحظه بُنگ میکرد: یه کَهری گُماویده تو فِده هر کیه بگو یاااا علی
مانم خُو جا مگیرک، تا صدای جعفرِ تو کیچه میفهمیدیم الکی میگفتیم یاااا علی.
به جز جعفر، ولات چیپونل خوب دیگه ای هم داشت از جمله محکریم علی زریلی که اونم خداییش چیپون خوبی بود ولی هیشکی جعفر نمیشد.
یعنی واقعاً چیپونی شغل سختیه، به قول معروف میگو : گله اگه بوواتم مُرْدُ، باید بری پاش. یعنی ایکه گله تعطیلی نداره.
به هر حال خدا خیرش بده جعفر انسانی با خدا و امانتدار بود، البته نه اینکه الان دیگه نباشه هست ولی نه به عنوان چیپون ولات، هیچ وقت ندیدم با کسی به تندی حرف بزنِ و مثلاً اگه برفتی بگفتی بزِ مو گم شده بگفت به مُو چه، همیشه میگفت بریم بگردیم تو ولات پیداش کنیم.
ان شا الله که همیشه سلامت باشه. به هر حال یادش بخیر یاد چیپون ولات یاد بَحرِ بَحرِ، بزل وقتی پسین میومدن تو کیچه یاد جا گله یادِ نوایِ پِی بُنگ اذونْ مغرُوِ، یه کهری گُماویده، تو فِده هر کیه بگو یاااا علیِ، جعفر
یادش بخیر ...
نویسنده: قاسم پاکدل
برچسبها: قاسم پاکدل, نظرآقا سلام, یادش بخیر, قدیمی, خاطرات, علی رزمجو, روستا, مرکز دهستان زیراه,