-
چهارشنبه 1394/09/04
-
8:00
-
459 بازدید
قرارمان این نبود که بعد از چند فراق تلخ و جانکاه اینبار شاهد جدایی دیگر باشیم. آن هم جدایی کسی که مثل یک پدر مهربانانه و با شوق یار و یاورمان بود. خیلی زمانها بود زیر فشار هزار و یک کار سخت اجرای مراسمات عزاداری ، بر ما وارد میشد و با تلطیف فضا و آرامش جانمان ، شوق دوباره کار بر ما جاری میکرد ، خیلی زمانها بود از سر عجز بی خیال بعضی تغییرات میشدیم اما با ورود پرانگیزه اش همه را مصمم میکرد که آن کار انجام شود. خیلی زمانها بود به عینه میدیدیم بدون اطلاع گوشه هایی از کار را مثل یک کارگر ساختمانی انجام میدهد. و وقتی از او گلایه میکردیم، خالو شما سنی ازت گذشته بذار جوانترها این کار سخت را انجام دهند. با لبخند همیشگیش جوابمان میداد من از همه آنها جوانترم تا هستم خودم انجام میدهم و تا بود انجام داد.
و تا بود دیوانه وار تلاش کرد برای تعزیه نظرآقا. تا بود عاشقانه بودنش را ثابت کرد.
اما دیگر نیست .......
دیگر نیست و ما مانده ایم که چگونه و چه کسی باید آن نبودنهایش را پر کند، دیگر نیست و ما مانده ایم که چگونه و چه کسی باید آن همه عاشق بودنش را جبران کند ، دیگر نیست و ما مانده ایم که چه کسی و چگونه شور و شوق خدمتگزاری را به جوانان هیئت بدهد ، دیگر نیست و ما مانده ایم چه کسی و چگونه روز عاشورا مثل یک پروانه دور بچه ها بال بال زنان روحیه بدهد ، انرژی دهد و نگذارد کسی خم به ابرو بدهد ، دیگر نیست و ما مانده ایم چه کسی و چگونه میتواند به جای او صندوق نذورات را به دوش بگیرد و فرد فرد عزادار عاشورا را صدا زند: به احترام امام حسین (ع) کمک کنید، و دیگر کسی نیست و ما مانده ایم که چه کسی و چگونه توان هدیه دادن به مردم را دارد، نقل و شیرینی تبرک شده مجالس علی اکبر و قاسم را چه کسی باید تقسیم کند.
او عاشق بود ، عاشقی کرد و عاشقانه رفت.
ما مانده ایم و هزاران درد نبودنش.
هیئت تعزیه خوانی سیدالشهداء نظرآقا
برچسبها: نظرآقا سلام, علیرضا پرانداخته, متن, دلنوشته, تعزیه, بوشهر, دشتستان, پیرغلام, پیشکسوت, علی رزمجو,